ماسوله دومین شهر تاریخی زنده جهان بعد از شهر ونیز در ایتالیا...
| ||
کشتی غرق شد و فقط یک مرد زنده ماند. او سوار بر تخت شکسته ای خود را به ساحل جزیره ای ناشناخته رساند. پس از این که به هوش امد خدا را شاکر شد که او را زنده نگه داشته است .او هر روز صبح به افق دور دست خیره می شد و انتظار کشتی را می کشید تا او را با خود ببرد. چند روز گذشت اما خبری از کشتی نشد. مرد تصمیم گرفت تا از چوب های جنگلی کلبه ای برای خود بسازد. او مشغول شد و با سختی توانست کلبه ای کوچک و چوبی برای خود بسازد. مرد از این که سر پناهی یافته بود خوشحال شد. روزی برای پیدا کردن غذا به دل جنگل رفت و پس از مدتی بازگشت اما با صحنه ای تاسف بار روبرو شد. مرد دید خانه ای که با هزار زحمت ساخته بود اتش گرفته و بخش هایی از ان تبدیل به خاکستر شده است. مرد رو به سوی اسمان کرد و گفت:خدایا! چرا با من این طور رفتار می کنی مرد خسته بود و خوابش برد و پس از چند ساعت با صدای سوت یک کشتی از خواب پرید. ملوانانی که به کمک مرد امده بودند گفتند:از دودی که درست کرده بودی متوجه شدیم که حتما کسی اینجا گیر افتاده است. [ پنج شنبه 90/8/26 ] [ 11:26 عصر ] [ edi ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |