ماسوله دومین شهر تاریخی زنده جهان بعد از شهر ونیز در ایتالیا...
| ||
روزی یک روباه و یک عقاب تصمیم گرفتند که با هم دوست صمیمی باشند و در کنار یکدیگر تا اخر عمر زندگی کنند... عقاب لانه خود را بر فراز درختی تنومند ساخت و با جوجه اش مشغول به زندگی شد. روباه هم در بوته های زیر درخت خانه ای برای خود دست وپا کرد و با توله اش داخل ان خزید. چند روز بعد هنگامی که روباه می خواست اندکی غذا پیدا کند از عقاب خواست تا مراقب توله اش باشد. به محض اینکه روباه لانه را ترک کرد عقاب با شیرجه ای ناگهانی توله روباه را گرفت و به لانه اش برد و با گوشت ان جشنی گرفت... روباه پس از بازگشت متوجه ماجرا شد , او از مرگ توله اش ناراحت شد اما از اینکه هیچ وقت توانایی گرفتن انتقام را از عقاب را نخواهد داشت بیشتر دلش گرفت زمانی نگذشت که بلا نازل شد... عقاب پس از اینکه توله روباه را خورد برای تهیه شام به دهکده رفت, در دهکده اهالی گوساله ای را ذبح کرده بودند و از گوشتش کباب درست می کردند . عقاب ارام فرود امد و تکه گوشتی را از روی اتش برداشت و با خود به لانه برد اما... غافل از اینکه تکه زغالی نیم سوخته به قسمتی از گوشت چسبیده است, پس از فرود ناگهان نسیمی وزید و زغال شعله ور شد و لانه اتش گرفت عقاب پر زد و فرار کرد اما... جوجه او که نابالغ بود در شعله های اتش سوخت و روباه از پایین نظاره گر مجازات پرنده عهد شکن بود. [ یکشنبه 90/10/4 ] [ 9:24 عصر ] [ edi ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |