ماسوله دومین شهر تاریخی زنده جهان بعد از شهر ونیز در ایتالیا...
| ||
روزی روزگاری در یک روستای دور افتاده دو گاو زندگی می کردند... گاو اول هر روز صبح با گاو اهن به شخم زدن زمین کشاورزی مشغول می شد و تا شب به سختی کار می کرد اما کشاورز برای گاو دوم هر روز صبح علوفه تازه می اورد و به او هیچ کاری نداشت. این گاو با دیدن سرنوشت گاو اول به خود می بالید و به دوستش می گفت : ببین من چه خوشبختم! ! تو از صبح تا شب کار می کنی ولی من از صبح تا شب می خورم و می خوابم ... مدتی گذشت تا اینکه روز جشن درو فرا رسید , کشاورز گاو اول را از گاو اهن باز کرد و به او اجازه داد تا برای خود علف بخورد و از زندگی لذت ببرد اما... به سمت گاو دوم رفت و دست و پایش را بست و حیوان را در میان تشویق اهالی برای ذبح به مقتل برد , گاو اول با دیدن این صحنه خنده ای کرد وبه دوستش گفت : حالا فهمیدی چرا خورد و خواب نصیبت شده بود تو یک قربانی بودی.
امیدوارم خوشتون بیاد... [ دوشنبه 90/9/28 ] [ 10:5 عصر ] [ edi ]
|
||
[ طراحی : ایران اسکین ] [ Weblog Themes By : iran skin ] |