سفارش تبلیغ
صبا ویژن

ماسوله
دومین شهر تاریخی زنده جهان بعد از شهر ونیز در ایتالیا... 
لینک دوستان
لینک های مفید

نیت کنید و اشاره فرمایید

.

فونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا سازفونت زیبا ساز


SongText.in
song code

روزی روزگاری در یک روستای دور افتاده دو گاو زندگی می کردند...

گاو اول هر روز صبح با گاو اهن به شخم زدن زمین کشاورزی مشغول می شد      و تا شب به سختی کار می کرد

  اما کشاورز برای گاو دوم هر روز صبح علوفه تازه می اورد و به او هیچ کاری نداشت.

این گاو با دیدن سرنوشت گاو اول به خود می بالید و به دوستش می گفت : ببین من چه خوشبختم!

! تو از صبح تا شب کار می کنی ولی من از صبح تا شب می خورم و می خوابم ...

مدتی گذشت تا اینکه روز جشن درو فرا رسید  ,   کشاورز گاو اول را از گاو اهن باز کرد و به او اجازه داد تا برای خود علف بخورد و از زندگی لذت ببرد اما...

به سمت گاو دوم رفت و دست و پایش را بست و حیوان را در میان تشویق اهالی برای ذبح به مقتل برد  ,   گاو اول با دیدن این صحنه خنده ای کرد وبه دوستش گفت :

حالا فهمیدی چرا خورد و خواب نصیبت شده بود تو یک قربانی بودی. 

 

 

 

امیدوارم خوشتون بیاد...


[ دوشنبه 90/9/28 ] [ 10:5 عصر ] [ edi ]

گوزن از فرط گرما بی تاب شده بود  ,   چشمه ای یافت تا اندکی اب گوارا و خنک بنوشد  , به محض رسیدن به چشمه تصویر خود را در اب دید

  شاخ های بلند و زیبایش او را به وجد اورده بود.

او از اینکه چنین شاخ های بزرگ و محکمی دارد به خود می بالید,  ناگهان چشم گوزن به پاهایش افتاد با خود گفت :

 این چه پاهایی است, چرا این قدر باریک و نازک هستند ای کاش پاهای من هم مثل شاخ هایم تنومند بودند...

در این لحظه شیری بزرگ و خشمگین ان طرف چشمه ظاهر شد, گوزن با دیدن این صحنه به لطف پاهای چست و چابکش فرار کرد

 در این میان شیر هم به تعقیب گوزن پرداخت...

گوزن سعی کرد که برای فرار از دست شیر به دل جنگل بزند , اما همان شاخ هایی که به انها می بالید به درختان گیر کردند و مانع حرکت گوزن شدند...

شیر هم سر رسید و در یک چشم به هم زدن گوزن را درید.


[ شنبه 90/9/19 ] [ 10:25 عصر ] [ edi ]

پیر مرد که به شدت به همسرش* عشق* می ورزید  ,   تصمیم گرفت به مناسبت پنجاهمین سالگرد ازدواجش برای همسرش یک سورپرایز اساسی ترتیب دهد...!

برای این منظور او به یکی از شرکت های بزرگ تبلیغاتی مراجعه کرد و سفارش داد پیغامی به همین منظور بر روی یک بیلبورد در یکی از شلوغ ترین ازاد راه ها نوشته شود...

او خواست علاوه بر همسرش همه مردم شهر بدانند که چقدر شریک زندگی خود را دوست دارد.

او برای اینکه همسرش را متوجه این کار کند با یکی از دوستان پلیس خود هماهنگ کرد که وقتی او و همسرش به نزدیکی تابلو رسیدند  ,  خودرو انها را به بهانه تخلف متوقف کند وبه بررسی مدارک انها بپردازد...

او با خود فکر کرد که همسرش از این طریق قطعا متوجه این بیلبورد خواهد شد...؟

اتفاقا همین طور هم شد و همسر پیر مرد قضیه را فهمید و درهمین هنگام پیر مرد دسته گلی به همسرش تقدیم کرد...

برای خوشبخت بودن به هیچ چیز نیاز نیست جز به فهمیدن

   


[ پنج شنبه 90/9/17 ] [ 11:36 عصر ] [ edi ]

مرد برای گشت و گذار به جنگل های افریقا رفت...

او سگ پا کوتاه مورد علاقه خود را هم با خود به افریقا برد  به محض رسیدن سگ                                                                             

 اقدام به دنبال کردن پروانه های جنگلی کرد و از صاحب خود دور شد.

 پس از مدتی حیوان دریافت که گم شده است  ,در این میان سگ متوجه نزدیک شدن یک ببر بزرگ شد .  

فهمید که ببر برایش کمین گذاشته و هر لحظه ممکن است او را لقمه چپش کند .

سگ با خود فکر کرد که دیگر جای فرار نیست او تکه استخوانی را روی زمین یافت و شروع به گاز زدن ان کرد

 هنگامی که ببر بسیار نزدیک شد, سگ با صدای بلند گفت :

پسر! چه ببر خوشمزه ای, ای کاش اینجا از این ببرها زیاد پیدا بشه !!!

ترس بر ببر چیره شد او حمله خود را متوقف کرد و دوباره در میان درختان پنهان شد...

 میمونی که از دور شاهد این ماجرا بود با خود فکر کرد که می تواند از این ماجرا به نفع خود استفاده کند

و با گفتن حیله سگ پا کوتاه به ببر با او پیمان دوستی ببندد و از این طریق جان خود را برای همیشه بیمه کند.

میمون شرح ماجرا را به ببر گفت, ببر بسیار خشمگین شده بود به میمون گفت :

پشت من بشین و ببین که چطور حساب ان سگ را میرسم  

سگ که مشغول پیدا کردن مسیر بود دید که ببر با چشمان خون گرفته به او نزدیک می شود

 سگ وانمود کرد که ببر و میمون را ندیده است و بی انکه به پشت سر خود نگاه کند با صدایی بلندتر گفت :                                                                  

ای میمون ابله ! از کی تا حالا رفته که یک ببر دیگر برای ناهارم بیاورد ؟!

ببر با شنیدن این جمله باز هم پا به فرار گذاشت و میمون را به اشد مجازات رساند !!!

                                                                                                                                                              


[ یکشنبه 90/9/13 ] [ 11:22 عصر ] [ edi ]

میرزا کوچک جنگلی (1257 - 11 آذر 1300 هجری شمسی) مبارز انقلاب مشروطه و سردار جنبش جنگل و از اولین رهبران جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران[1] (همچنین معروف به: جمهوری سرخ گیلان) بود.

یونس معروف به میرزا کوچک فرزند میرزا بزرگ در سال 1257 ه.ش. در شهر رشت محله استادسرا در خانواده‌ای متوسط چشم به جهان گشود. وی سنین اوّل عمر را در مدرسه حاجی حسن واقع در صالح آباد شهر رشت و مدرسه جامع به آموختن صرف و نحو و تحصیلات دینی گذرانید. چندی هم در مدرسه محمودیه تهران به همین منظور اقامت گزید. پایه آموزش حوزوی، میتوانست وی را در سلک یک روحانی تربیت کند، امّا حوادث و انقلابات کشور مسیر افکارش را تغییر داد و او را به راهی دیگر کشاند....

زادروز 1257 محله استادسرا                            

درگذشت 11 آذر 1300 کوه‌های خلخال

آرامگاه سلیمان داراب رشت

محل زندگی رشت
ملیت ایرانی
نام‌های دیگر یونس
نقش‌های برجسته سردار جنبش جنگل
از اولین رهبران جمهوری شوروی سوسیالیستی ایران
لقب سردار جنگل
والدین میرزا بزرگ

 

زنده باد جنگل


[ یکشنبه 90/9/13 ] [ 12:26 صبح ] [ edi ]

هَنی بامَه محرٌم, می دیلِ غُصٌه بیگیفتِه می چُم ِ آب رِوانَه، تِرَرِه یا ایمام حسین

1) باز ماه محرم آمد و غصه دلم را فراگرفته اشکهایم برای تو روان شده اند یا امام حسین


اگر یِزیدِشان هنی نَفَس کَشِن خدایا بَرِسان فِریاد رَسی یا ایمام حسین

2) اگر یزیدیان باز هم نفس می کشند (زنده اند) خدایا فریادرسی برسان یا امام حسین


محرٌم شُب مِرَرِه مثل روز روشِنِ اگر گوشِه چشمی مِرِه نیا,بُکنی یا ایمام حسین

3) شب محرم برای من مثل روز روشن است اگر شما گوشه چشمی به من نگاه کنی یا امام حسین


هر سال محرٌم که ایه یاد تو آرزو کنم که بِایَم در کنار تو یا ایمام حسین

4) محرم هرسال که از تو یاد می شود آرزو می کنم در کنار تو بیایم یا امام حسین


دوبارِه آتِشی بم گُر گیرَم وقتی اَلَن دینِم وضعِ کربِلایَه یا ایمام حسین

5)دوباره عصبانی و بر افروخته می شوم وقتی که وضع فعلی کربلا را می بینم یا امام حسین


فقیر و غنی همه تِرَرِه سینه زَنِن تی بی کَسی ره، تی مظلومیتَرِه یا ایمام حسین

6) پولدار و ثروتمند همه بخاطر تو به سر و سینه می زنند برای تنهایی و مظلومیت تو یا امام حسین


زمین کربلا یِه تیکِه از خاک بهشتِه چون هَنی کمی از بوی تو دَرِه یا ایمام حسین

7) زمین کربلا تکه ای از خاک بهشت است چون هنوز هم کمی از بوی تو دارد یا امام حسین


هرسالی که ایه، تی داغ تازه به, ولی کیه که بهتر بیشنا سَه تِرِه یا ایمام حسین

8) در هر سالی که می آید داغ تو تازه می شود ولی چه کسی تور را بهتر خواهد شناخت یا امام حسین.


سروده محمد ولی تکاسی

شمال نیوز


[ پنج شنبه 90/9/10 ] [ 4:40 عصر ] [ edi ]

این یک داستان واقعی از یک روز کاملا بد برای یک مرد امریکایی است :

مرد خسته و کوفته از سر کار به خانه برگشته بود, قصد داشت موتور سیکلت خود را در جای همیشگی اش پارک کند که دستگیره کلاچ رها شد و موتور با سرعت زیادی به حرکت در امد مرد بیچاره که هول شده بود خود را به دست سرنوشت سپرد و با صورت به در شیشه ای پشت اشپزخانه برخورد کرد...

زن که در حال پخت و پز بود دید که شوهرش در اشپز خانه افتاده و سروصورتش زخمی است چند متر ان طرف نیز موتور او در حالی که روشن بود در کنار حمام دیده می شود زن با دیدن این صحنه با اورژانس تماس گرفت و یک امبولانس برای بردن مرد نگون بخت به خانه او امد. 

مرد به همراه پزشکان اورژانس به بیمارستان منتقل شد, پس از چند ساعت که پزشکان سروصورت مرد را پانسمان کردند او راهی منزل شد, به محض رسیدن تصمیم گرفت یک دوش اب گرم بگیرد و خستگی یک روز بد را از تن به در کند او بی انکه متوجه باشد چه خطری در کمینش است با همان سیگار روشن وارد حمام شد.

سیگار از گوشه لبش به زمین افتاد,در این لحظه بنزینی که از باک موتور به زمین حمام ریخته بود شعله ور شد و مرد را سوزاند, زن بازهم به اورژانس زنگ زد و همان امبولانس برای بردن مرد مراجعت کرد.

هنگامی که ماموران اورژانس قصد داشتند مرد را به داخل امبولانس ببرند یکی از انها شرح ماجرا را از زن پرسید, پس از توضیحات زن دو مامور اورژانس خنده شان گرفت و مرد بیچاره از برانکارد رها و نقش زمین شد, پزشکان اعلام کردند که یک دست و مچ پای مرد هم در این حادثه شکست!!!!!!


[ شنبه 90/9/5 ] [ 10:59 عصر ] [ edi ]
<      1   2   3   4   5      >
.: Weblog Themes By Iran Skin :.

درباره وبلاگ

edi
یه ضرب المثل تالشی میگه: تکایاکا..? یعنی تو کجا و اینجا کجا?
آرشیو مطالب
امکانات وب
فروش بک لینک طراحی سایت